تنها چیزی که نمیدونم...
یکی بهم گفت:خیانت میکنه
گفتم:میدونم
گفت:این کارش یعنی دوسِت نداره
گفتم:میدونم
گفت:اون یه روزی واسه همیشه تنهات میذاره
گفتم:میدونم
گفت:پس چرا دوسش داری؟چرا باهاش میمونی؟
گفتم:این تنها چیزیه که نمیدونم
یکی بهم گفت:خیانت میکنه
گفتم:میدونم
گفت:این کارش یعنی دوسِت نداره
گفتم:میدونم
گفت:اون یه روزی واسه همیشه تنهات میذاره
گفتم:میدونم
گفت:پس چرا دوسش داری؟چرا باهاش میمونی؟
گفتم:این تنها چیزیه که نمیدونم
می ترسم ...
کسی بوی تنت را بگیرد ...
نغمه دلت را بشنود...
و تو خو بگیری به ماندنش ...
چه احساس خط خطی و مبهمی ست...
این عاشقانه های حسود من ...
این تو نیستی که مرا از یاد برده ای...
این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو
عبور کند
صحبت از فراموشی نیست...صحبت از لیاقت است
گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید
نه برای اینکه دیگران را ازخود دور کنی
بلکه برای اینکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب میکند
دلتــنـگـمـــــ...
مثل مــادر پیــریـــــ کــه دلــش هـــوای بـچـــه اش را کــرده
ولــیــــــ
بـلــــد نـیـــســـــتــ شـمــــاره اش را بـگیـــــــرد
خسته ام …
از تـــــو نوشتن …
کمی از خود می نویسم …
این منم که دوستت دارم …
بچـــه کـــه بـــاشی …
از “نقـــاشی”هـــایتـــ هـــم …
مــی تــواننــد بـــه روحیـــاتــ و درونیـــاتتــ پی ببــرنـــد ،
بـــزرگ کـــه مــی شـــوی …
از حــرفهـــایتـــ هـــم نمــی فهمنـــد تـــوی دلتــ چـــه خبـــر استــ !
روزی میــرسد …
بـــی هیــــچ خَبـــَـــری …
بــآ کولـــــه بــــآر تَنهـــآییـَم …
دَر جـــآده هــآی بـی انتهــــآی ایـن دنیــآی عَجیـــــب …
رآه خــــوآهم افتـــــآد …
مَـــن کـــه غَریبـــــم …
چـــه فَــــرقی دآرد کجـــــآی ایـــن دنیــــــآ بـآشــــم …
همــه جــــآی جهــــآن تنهـــــآیی بــــآ مَـــن است…
تقصیر از من است …
آن زمان که گفتی …
قول بده همیشه کنارم بمانی …
یادم رفت بپرسم …
کنار خودت یا خاطره هایت؟؟؟!!…